98-8-11
عکس های رفقا و هم کلاسی های دوران دانشگاه را تو اینستاگرام می بینم، اوناییشون (اکثرشون در حقیقت) که مهاجرت کردند یا سفرهای خارجی داشتند و دارند، عکس های مناطق دیدنی از همه جای جهان (حتی همین ایران خودمون) را گذاشتند، عکس ها واقعا زیبایند و با دیدنشون با خودم میگم خوشا به حالشون، دیدنِ اینجا را منم باید توی برنامه های آینده م، توی لیست اهداف بلند مدتم بذارم و امیدوارم که بشه، و بعد با خودم فکر میکنم فرض کن که این امکان همین الان برای من مهیا شده باشه، فرض کن اصلا من جای اونیم که داره عکس می گیره، احتمالا اولش که با اون بنای معروف که تا به حال فقط تو کتابا و عکس ها دیدمش، مواجه بشم، ابراز هیجانزدگی بکنم، و بعدش سعی کنم خودم را خوشحال نشون بدم چرا که کسی که این امکان را داره، باید خوشحال باشه، باید لذت ببره. ولی مطمئنا در تمام مدتی که اونجا در حال گشت و گذار و دیدن اون دور و بر (برای اولین بار) هستیم، با خودم فکر خواهم کرد که من از چی باید لذت ببرم؟ یا الان تفاوت من با اونی که فقط عکس اینجا را دیده دقیقا چیه؟ الان دقیقا رسیدنِ به چی باید منو خوشحال کرده باشه؟
شاید از نظر خیلیا این حرفا عجیب یا مسخره یا پوچ گرایانه باشه، ولی خب برای من چیزی را عوض نمی کنه، دیدنِ الانِ خیلی از چیزها، احتمالا فقط رزومه زندگیِ منو پر بار تر می کنه، میتونم از اون به بعد مدعی باشم که آره فلان جا را هم من دیدم، و این دیدن به هیچ وجه با دیدنِ عکسش تفاوتی نداشته احتمالا، و خب همچین دیدنی، چیزی را در من عوض نمی کنه، واقعا من را شاد تر نخواهد کرد حتی اگه لحظه ای که اونجا هستم این اتفاق بیفته، نمیدونم، شایدم این فقط تصور منه و واقعیت چیزی غیر از اینه، ولی اقلا میتونم مدعی باشم که تا به حال پیک نیک با خونواده زیاد رفتیم و مناظری هم که دیدیم کم زیبا نبودن، ولی من را بیشتر از اینکه دیدن اون مناظر خوشحال بکنه، گذروندن یک روز آروم در کنار عزیزانم خوشحال کرده، در کنار کسایی که میتونم راحتِ راحت باشم.
و خب راستش فکر میکنم، دیدنِ هر جایی نیاز به فضای گشوده شده ای توی ذهن و روح آدمیزاد داره، تا زمانی که اون فضا نباشه، تا زمانی که تشنه ی دیدن یه جایی نشده باشی، به دیدنش نیازمند یا مشتاق نباشی، دیدنش با دیدن عکسش تفاوتی نداره و هیچ کدوم تفاوتی در تو ایجاد نمی کنند. باید یه سوالی یه نیازی در وجودت باشه تا دیدنی های جدید اندیکاسیون پیدا کنه.