98-11-22-2
۲۲ بهمن ۹۸ / ۲۱:۵۶
نشستم فصل 6 بوجک هورسمن را دیدم و یه ایستک(خانواده ی) کامل خوردم که مثلا من هم badass هستم و احوالم دراماتیکه!
کاکوی گرام زنگ زد، و حواسم نبود که جواب بدم، ینی دلشون تنگ شده؟ عمرا! فقط دارن انجام وظیفه می کنن، به خوبی. شایدم اصلا قصد انجام وظیفه نبوده و میخواسته اند که کاری براشون انجام بدم.
+دستشویی تو سوئیت، توالت فرنگیه! و خب بالاخره مجبورم ازش استفاده کنم، حس غریبیه آدم ریلکس بشینه و برینه :)) این بود آرمان های امام؟ که اینجوری در کمال وقاحت ریلکس باشی موقع ریدن؟