دو جمله از ملت عشق
خیلی وقته که تصمیم داشتم دو تا جمله از الیف شافاک تو کتاب ملت عشقش، که البته من تو یه وبلاگی خوندمشون، را بذارم اینجا و در موردشون حرف بزنم ولی همچنون که گفتم روزها تند و تند میگذرن و من به هیچ غلطی نمیرسم، حالا مهم نیست، تو این پُست فاینلی این کار رو می کنم.
- "اگر در این دنیا در انزوا بمانی، انعکاس صدای خودت را خواهی شنید و حقیقت را نمیتوانی کشف کنی. خودت را فقط در آینه انسانی دیگر میتوانی کامل کنی."
کامنت من: آدمیزاد نه وقتی که خودش داره حرف میزنه و نه زمانی که داره به صدای ضبط شده ش گوش میده نمیتونه صدای خودش (ینی صدایی که دیگران میشنون) را بشنوه، و میدونی بعضی وقت ها فکر می کنم پروسه ی شناخت خودت هم به همین صورته، تو در خلوت یک شناختی از خودت به دست خواهی آورد، ولی نمیدونم تا چه حد بشه بهش تکیه کرد، و فکر میکنم علاوه بر اون شناخت، واقعا لازمه بتونی از چشم یک ناظر بیرونی هم به خودت نگاه کنی و تصویری که در ذهن او خواهی داشت را ببینی تا بتونی مدعی خودشناسی باشی و این خودشناسی بهت اعتماد به نفس و قدرت و حس تسلط روی خودت را بده.
علاوه بر این، بارها به این نکته دقت کردم، ارتباط داشتن با بقیه و حرف زدن باهاشون، باعث میشه درصد زیادی از مشکلاتی که در خلوت خودت میتونن به پیچیده ترین و لاینحل ترین مسائل تبدیل بشن و سوژه ی overthinkت برای روزها و چه بسا هفته ها و ماه ها، باشن، محو و ناپدید بشن، به سادگی.
در حال حاضر و بعد از سال ها، مهم ترین و اساسی ترین استفاده ی وبلاگ برای من همین بوده، که حرف بزنم جوری که انگار برای دیگری دارم حرف میزنم و اونموقع متوجه حماقت ها یا over reactهام بشم، ولی باید اعتراف کنم وبلاگ بدون مخاطب (البته نه هر مخاطبی، مخاطبی که اهمیت بده و بهت واکنش نشون بده)، اگرچه بازم خیلی خوبه و شاید نصف این مسیر را بره ولی بازم کاملا تو را از خلوتت بیرون نمیاره.
-"به هر طرف که میروی؛ شمال، جنوب، شرق و غرب؛ به هر راهی که میروی، بدان سفری را در درون خودت آغاز کردهای. کسی که درون خودش را میکاود، درنهایت روی زمین گردش میکند."
کامنت من: در مورد این تنها حرفی که دارم یک سواله، اینکه بدون سفر کردن در ابعاد فیزیکی و جغرافیایی هم میشه قاعدتا در درون سفر کرد، هوم؟ اگه جواب، نه باشه، سرخورده خواهم شد :(